از مقاله سید حسن تقی‌زاده (سه زندگی در یک عمر) نوشته محمد علی همایون کاتوزیان در مجله ایران نامه، شماره 81 و 82، ص 14-15


«[سید حسن] تقی‌زاده از اروپا به آمریکا رفت و همانجا بود که در دسامبر ۱۹۱۴ کنسول آلمان در نیویورک با او تماس گرفت که برای مبارزه بر ضد روس و انگلیس به آلمان برود: «ما شوق زیادی به آلمان داشتیم. ایرانی‌ها آلمان را مثل پیغمبر حضرت داود می‌دانستند که آمده آنها را نجات بدهد. ما همه برای آلمان سینه می‌زدیم...» شاید تقی‌زاده نمی‌دانست که در همان زمان در ایران به قیصر، امپراطور آلمان، لقب «اسلام پناه» دادند و گفتند که به دین اسلام مشرف شده و قصدش از جنگ با روس و انگلیس نجات ملت اسلام از سلطه آنهاست." این که سهل است، در دهه ۱۳۵۰ (۱۹۷۰ میلادی) رژیم بعثی عراق در میان روشنفکران و درس خواندگان ایران سخت عزیز و محترم و سوسیالیست بود چون با دولت ایران برخورد شدید داشت. این گونه افسانه سازی‌های ملت ایران درباره دشمن دشمنشان نیز از ویژگی‌های سیاسی - در واقع ضد سیاسی- آنهاست، چه این دشمن دشمن، یک فرد باشد چه یک قدرت خارجی؛ فقط کافی است قدرتی هم از خود نشان دهد، ولو با حرف. ملت ایران اساسا ملتی است «منتظر ظهور» و چشم به راه این که «دستی از غیب برون آید و کاری بکند.» وقتی هم که از ظهور کننده و دست از غیب برون آمده ناامید شد نتیجه نمی‌گیرد که باید انتظار ظهور را رها کند و مسئولیت سرنوشت خود را بپذیرد. نتیجه می‌گیرد که آن ظهور کننده "دروغین بود و باید به انتظار ظهور کننده راستین نشست.»